Sunday, July 16, 2006

تا آزادی (( آزادی ))...

تا آزادی (( آزادی ))...
تا آزادی (( آزادی ))
امیر از تهران

تن پوشی از واژه های صبور
قامت شعر مرا پوشانده است-
تا امتداد طولانی آرزوی من
بر شاخسار پر از شکوفه ی امید
رقص دل انگیز خودرا
همره نسیم خوشگوار بهار
به جشنواره ی تقدیس آزادی هدیه کند .
من صبورتر از ایوب افسانه ها
سیب کال زندگی را
به تمنای سرخی فلق در سبد روزانه ی خود پاس داشته ام
واز تکدانه های موی سپیدم
تعهد گرفته ام
تا افشای راز پیروزی
چمدان پر از کفش هایی را
که در پیچ و خم گذار پرتلاطم این آرزو یاورم بوده اند
هرگز به سمساری نبش کوچه تاریخ نفروشد
کفش هایی با وصله هایی از شکنج و رنج
وسوراخ های پوسیدگی
که هرگز باورشان نکرده ام.
می گذرم از سوز برفی این سال های سرد
اما دلم هنوز در گروی آن آرزوی قدیم زنده مانده است
وتا قرض تاریخی خویش را
با ته مانده ی نفس هایم –تنها سرمایه ی مانده در حساب جاری زندگی ام-
نپردازم
وآزادی را از بند سیاه رباخواران آزاد نگردانم
واین رهن موهن تاریخ وطن تسویه نگردد و من نبینمش
دست از تلاش برندارم
حتی اگر مجبورشوم
در مسیر عزرائیل مین بکارم
من تا آزادی(( آزادی)) از قفس کهنه ی کفتارصفتان می مانم می دانم ...


0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home