Thursday, May 25, 2006

درکوچه های مه گرفته ماه درخشان پنهان است


درکوچه های مه گرفته ماه درخشان پنهان است
با یاد شهدای بزرگوار چهارم خرداد 1351 – محمد حنیف نژاد – سعید محسن – علی اصغر بدیع زادگان

دکتر زری اصفهانی

خم شد وقمقمه اش را
از آب تازه باران پر کرد
وز چشمه ای که زیر پایش
از عمق خاک می جوشید
نوشید
درکوله بارش
یک خوشه از طلای گندمزار
یک داس
سندان و یک تفنگ
ویک کتاب مقدس گذاشت

همراه با سرود مزرعه های سبز
و آواز چکش و سندان
و خاطرات رزم نیاکان
رهتوشه سفری دور را
برداشت

رو سوی قله های برفی سرکش می رفت

و میخواند :

درکوچه های مه گرفته ماه درخشان پنهان است
و کودکان گرسنه
برسفره های خالی گریان
و کشتزارهای خشک ، رها گشته
درانتظار قطره باران
و دستهای خسته دهقان
خالی زعطر نان

و کارگران
صف های منتظربه حاشیه میدان
درروزهای سخت زمستان

و
کارخانه ها
سردابه های رنج و خستگی و حرمان
و می اندیشید ،
آیا سزاست که انسان
در ذلت سکوت بیاساید
و تن به زیستنی این چنین پلید بیالاید ؟

و آنگاه
آواز خوان گذشت
درراه های صعب
و بی برگشت

****
وقتی که کولیان
از راه های دور گذشتند
گفتند :

درزیربوته های گل سرخ
مردی غنوده بود
بر سینه اش گل زخمی بود
و کوله بارش را
مردان بیشمار دگر می بردند
درراه های صعب
و میخواندند:
درکوچه های مه گرفته ماه درخشان پنهان است
.....

اینک هنوز هم
در دره های دورزیر بوته های گل سرخ
نقشی زیک ستاره و یک داس ویک تفنگ
سندان و آن کتاب مقدس برجاست
و باد درگوش برگ ها به زمزمه میخواند:
…..
و کودکان گرسنه
برسفره های خالی گریان

و کشتزارهای رها گشته
درانتظار قطره بارا ن
.....

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home