چند شعر لطیف از مژگان عباسی
ای سایه سار خستگی خورشید
در روزگار قحط گل و لبخند
این ابر خیس و خسته و خاک آلود
دلگرم شانه های توست که می بارد!
در روزگار قحط گل و لبخند
این ابر خیس و خسته و خاک آلود
دلگرم شانه های توست که می بارد!
!سلام محبوبم
اگر نباشی تو
من از بهشت خدا هم
فرار خواهم کرد........
به تو که غزال غزل را با من آشتی دادی...
مرا ببخش که اینقدر های و هو دارد!
شبیه آینه با خود بگو مگو دارد
از آسمان که همیشه بلا نمی بارد
دلش گرفته اگر بغض در گلو دارد
مرا به شیوه این شعر عاشقانه بخوان
زنی که خفته درون من آرزو دارد...
و زن قشنگ ترین اتفاق تاریخ است
از عهد آدم و حوا مرا بجو... دارد-
از این درخت می افتد میان دستانت
زن از بهشت، زن از سیب رنگ و بو دارد
زن درون من از تو سراغ می گیرد:
چرا همیشه تو اینقدر دوست... او دارد؟
***تو را همیشه همینقدر دوست خواهم داشت
مرا هميشه همينقدر... ها؟ بگو ...؟
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home