Wednesday, May 10, 2006

باز مي آئيم در باروت



باز مي آئيم در باروت
اسماعیل وفا یغمایی
باز مي آئيم
باز مي آئيم از ديروز، از امروز ، از فردا،
باز مي آئيم از اين جا و آن جا
چون هجوم مرگ ، چون توفان
با ز مي آئيم جلادان

باز مي آئيم،
باز مي آئيم چون امواج خون سرخ پرتوفان بيدار شهيدان
باز مي آئيم از خشم سترگ خلق ايران
باز مي آئيم.
باز مي آئيم،
باز مي آئيم از زندان و از زنجير
باز مي آئيم از ژرفاي دار و گور و تخت خونچكان دخمة تعزير،
باز مي آئيم چونان جنگلي از آذرخش و شير،
پاسداران!
شب پرستان!
باز مي آئيم چون شمشير
چون شمشير زهرآگين خشم خلق
تا اعماق خون تيره و تا ژرفنا ي استخوانهاتان!
باز مي آئيم
تا فروريزيم در اين ظلمت شبگير دريائي هراس انگيز از باروت
و برانگيزيم بر امواج آن توفاني از آتش
و برافرازيم رايات سترگ انقلاب خلق را سركش
باز مي آييم
باز مي آئيم در پولاد
باز مي آئيم در آتش
باز مي آئيم در شليك
باز مي آئيم در رگبار
باز مي آئيم
باز مي آئيم درباروت
باز مي آئيم در توفان
باز مي آئيم از هر كوچه و ميدان
باز مي آئيم جلادان
بازمي آييم

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home