Wednesday, May 24, 2006

یک، دو، سه...، هفت ماشه ی وحشی،

یک، دو، سه...، هفت ماشه ی وحشی، صدای تیر
شلیک هفت گربه ی ناشی به سمت شیر
شیری که مرد قصه ی من می شود و بعد
سر می خورد به سمت زمین؛ سرد، سربه زیر
یک لحظه گرگ و میش هوا سرخ می شود
از خون منتشر شده بر سینه ی اسیر...
***
شاعر نشست، خیره به مردی که مرده بود
در دل نهیب زد به خودش، نه! به روح شیر:
تاریخ رد پای تو را گم نمی کند
آسوده باش غیرت پنهان من! بمیر
***
هرچند شوق ساختنی از دوباره نیست
هرچند تازیانه زد این فصل ناگزیر
شاعر! به چشم های خودت اعتماد کن
انگشت های یخ زده را دست کم نگیر.
جواد کلیدری

3 Comments:

At 2:27 AM , Anonymous Anonymous said...

Super color scheme, I like it! Keep up the good work. Thanks for sharing this wonderful site with us.
»

 
At 12:40 AM , Anonymous Anonymous said...

Interesting website with a lot of resources and detailed explanations.
»

 
At 5:41 AM , Anonymous Anonymous said...

I'm impressed with your site, very nice graphics!
»

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home