Saturday, May 20, 2006

به بهانه سمبل زندانیان سیاسی انقلابی فیض مهدوی

به بهانه سمبل زندانیان سیاسی انقلابی فیض مهدوی


در گرگ و میش این غروب فسرده و دل تنگ
که هوا به دلها هم خاکسترپاشیده است
با تنی فرسوده ازپرسه درگردش شب
و تمنایی آویخته از فرط خستگی
در برابر خودم
در لرزش انعکاس نور در سبزی آب
بروی سنگفرش کنار دانوب مینشینم
میخوانم
زندگی را که چون رود جاریست
در بیداری مرغابیان موج
که با خورشید
خرامان درسرخی افق بال میگیرند
جشن عشق ورزی آب با سا حل را
در وزش نسیمی که دفتردلم را برگ میزند
به تماشا می نشینم
به آن لحظه
که لبان خشک گر گرفته ات
از آتش عصیان
در واپسین نفسها
درمصاف پر شکوه زندگی
با گلوله و طناب و شلاق
انسان را که نه
آنگونه انسانی را که باید
معنی کرد
وقتی که حتی
بیداران خواب رفته
با پاسداران شب
زمان را
در گذشت یک ساعت شماطه دار
تفسیر کردند
و تو
در اذان محراب هر مسجد محله
هر روزه تکرار میشوی

من ترا در سینه شیرین امید دیرینسا ل
خواهم کاشت.

شورش لرستانی ( مانی ) وین

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home